- معتوه شدن
- بی خرد شدن بی خرد شدن سبک عقل گردیدن: معتوه شد از جستن معشوق سنایی خود در دو جهان سوخته بی عتهی کو ک (سنائی)
معنی معتوه شدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روی آور شدن
عمل شدن، متداول شدن
درمانده شدن، برای مثال ز بس کآن سپه کوه تا کوه شد / ز انبوه او کوه استوه شد (فردوسی - لغت نامه - استوه) استوه گشتن
سمرادیدن، هراسیدن گمان بردن خیال کردن، ترسیدن خوف داشتن: سلطان طاهر از آن حال متوهم شد
روی آوردن، آگاه شدن دریافتن توجه کردن روی آوردن: از کاشان متوجه بلده المومنین قم شد
دشگیر شدن پرت شدن گول خوردن اشتباه شدن غلط شدن
دانسته شدن شناخته شدن آشکار شدن دانسته شدن شناخته گردیدن: و چون بدین مقدمه احتیاج ارباب فضل بعلم عروض معلوم شد، آشکار شدن و اضح گردیدن
آکدار شدن دارای عیب و نقص شدن عیب ناک شدن
ابتدا شدن عنوان شدن، دارای حیثیت و نام و نشان شدن
عمل شدن: (... بهرخدمت که مقرر گردد چاکرانه معمول خواهد شد) (قائم مقام. منشات. چا. قائم مقامی 164)، رایج شدن متداول گردیدن
آباد شدن آباد گردیدن (رسته امر معروف معمور شده و متاع عفت و صلاح مرغوب گشته) (المعجم. مد. چا. دانشگاه. 12)
هیالیدن بر کنار شدن
در فتنه افتادن، عاشق شدن شیفته گشتن
کشته شدن کشته شدن: (من شکسته بد حال زندگی یابم در آن زمان که بتیغ غمت شوم مقتول) (حافظ. 208)
bemerken
zauważyć
замечать
помічати
opmerken
remarquer
ध्यान देना
লক্ষ্য করা
memperhatikan
fark etmek
להבחין
kugundua